هیژده روز پس از زلزله دیگر سخنی از بازسازی خانههای مردم نیست. زلزلهزدگان در میان ویرانی میچرخند، الوارهای چوبی را زیر و رو میکنند و آوار خاک را میکاوند و تا شاید چیزی از لوازم زندگی دفن شدهیِ خویش را پیدا کنند. روی تلِ خاک درِ شکستهیِ یخچال، بدنهیِ به هم پیچیدهیِ اجاق گاز، گوشهیِ خاکگرفتهیِ یک لحاف یا پتو، دستهیِ یک بیل و یا دستکاله و از این قبیل ابزار دیده میشود و دیگر حسی از شوق هم در ذهن صاحب خویش بر نمیانگیزد. در هیژده روز مردم از زندگی سالیان خویش جدا شدهاند و آرام آرام به رفتاری شگفت انگیز و بیگانه با هویت خویش روی میآورند. مردم به فروش در و پنجرهیِ شکسته، بافههای یونجه و علوفه و گاو و گوسفند خویش روی آوردهاند. افسردگی و خشونت شدید نسبت به همدیگر در میان مردم زلزله زده رشد میکند.
شبها داستان زندگی مردم وحشتناکتر و تلختر میشود. در میان حصارهایی که از تور سیمی، پرچینِ چوب، علف، کهنه تایر و هرچیز بدست آمده درست شده، گاوها و گوسفندان میخوابند و با احساس بوی گرگ و شغال سراسیمه خود را به حصار میکوبند و خواب مرد روستا را آشفته میکنند. هر چه زندگی مردم بیچاره لاغر میشود، گرگها و شغالها فربه میگردند. در پناهِ سراسیمگی انسان و حیوان و سگ و گرگ، آن سو در میان باغهای درختان سیب و گلابی و مزرعههای کوچک هویج و هندوانه گرازها به جشن میپردازند. گراز پوزهیِ خود را درون خاک نرم جالیز هویج فرو میبرد و پیش میرود. گراز به اندازهیِ یک تراکتور کوچک «مسی فرگوسن» زور دارد. زمین شخم خورده از پوزهیِ گراز مکانی مناسب برای جولان تولههای گرازها میشود. در روستای «چاخماخبولاخ پایین» و «شاللی» گرازها درختان تنومند سیب را در هم شکسته بودند.
با آغاز روز کشمکشها شکل دیگری بخود میگیرد. گاهی فردی کمککننده با یک وانتبار و یا اتوموبیل شخصی در آغاز روستا پدیدار میشود. از داخلِ چادرهای آغاز روستا زنان و مردان به استقبال وانتبار و اتوموبیل بیرون میآیند. در میان گریه از کودکان و همسران مردهیِ خویش میگویند تا دل کمککننده را به رحم آورند و کمک را به تمامی از او برُبایند. این گروه اغلب از شهر تبریز و شهرهای دیگر بدانجا رفتهاند و زیانی از زلزله ندیدهاند. آنها از دست فقر شهری گریخته و به روستاهای ویران پناه بردهاند تا از احساس انساندوستی گروهی سود ببرند. مردان و زنان روستایی و زلزلهزده این رفتار را چند بار با شکیبایی تحمل میکنند. نجابت روستانشین به دشواری کنار گذاشته میشود. ناگهان جوانی از میان روستائیان شورش میکند و به چادرنشینان آغاز روستا حمله میکند. جنگ در میگیرد. زلزلهزدگان و میهمانانِ ناخوانده درگیر میشوند. درگیری فشار ویرانی را بیشتر میکند.
در روستاهای زلزلهزده هیچ کاری برای ساختن خانههای مردم آغار نشده است، اما خبرهای ویرانگر و دشمنساز به فراوانی جریان دارد. روستائیان دو گروه هستند. گروهی همیشه در روستا زندگی میکنند و خانه، زمین، باغ و خانوادهای در روستا دارند. گروه اندکی در شهر زندگی میکنند و به صورت فصلی و اغلب سه ماه برای کارگری و عملگی به روستا میروند. این گروه اغلب خانههای کوچک دارند. در روستای «اییه» (هیق) چند نفر از این گروه مستاجر بودند. اکنون در آشوب خبرها سخن از دادن وام دوازده میلیون تومانی تنها به روستانشینان همیشگی است. روستاییان فصلی تلاش دارند از انجام فاجعهای دیگر جلوگیری کنند. آنها خبرهای شوم دیگری میآورند. خبرها پشتوانهیِ درستی ندارد. خبرها آشوب ایجاد میکند و آشوب روانِ زلزله زده را براستی ویران میکند.
در هفتهنخست زلزله و در میان هیجان عاطفی مردم، چندین شرکت ساختمانسازی و راهسازی بولدوزرهای خود را به یاری روستاییان فرستادند. بولدوزرها در میان ویرانی و آوار سنگین راه باز میکردند تا آمد و شد سادهیِ مردم ممکن گردد. این کار را در تبلیغات رسمی «خاکبرداری» نامیدند. بولدوزرها به سرعت محل را ترک کردند و خاکِ کوبیدهای بر جای گذاشتند. خاک کوبیده در زیر پای مردان و زنان روستانشین آسیاب شد و سرانجام به «خاک پوده» تبدیل شد. خاک پوده نرم، سبک و به رنگ سفید آرد است. خاک پوده با کوچکترین جابجایی به هوا بلند میشود، بر سر و روی انسان مینشیند و نفس انسان را بند میآورد. خاک پوده با کمترین جریان باد به هوا بلند میشود و روی سر و شانهیِ مردم رونده و روی چادرهای انسانهای زلزلهزده مینشیند. روستایی پوشش پلاستیکی روی چادر میکشد و خاک را تا بلندای یک متر دور چادر خود انبار میکند. باد خاک را از ویرانهها بلند میکند و روی چادر مینشاند. چادر آهستهآهسته در زیر پوششی از خاک پنهان میشود. گویی سکونتگاه مردم بیچارهیِ منطقهیِ قرهداغ آذربایجان، مردم روستاهای ورزقان، اهر و هریس سرنوشتی غیر از پوشش کاهگلی ندارد.
زمان به سرعت میگذرد. کارهای ناچیز تبلیغاتی انجام میشود. روستای «شاللی» در سر راه خوجا به ورزقان تاحدی خاکبرداری شده است. خاکبرداری را سازمان مسکن و شهرسازی آذربایجانغربی انجام داد. در سمت راست جاده مقداری ستون و دیوار فلزی به زمین ریختهاند. چند خط گچی نیز روی زمینهای انتهایِ شمالی روستا کشیدهاند. این عملیات نشان میدهد کارهایی انجام شده است. کار انجام شده در روستای کنار جاده است و روستا تنها «یازده» خانوار دارد. این کارها در روستای «شاللی» برای تبلیغات تلویزیونی مناسب است، اما برای هفدههزار و هشتصد خانهیِ ویران شده مناسب نیست. ماهِ نخست قول معاون اول احمدی نژاد تا چند روز دیگر پایان مییابد، اما هنوز از خاکبرداری و ساخت و ساز هیچ خبری نیست. کسی به زلزلهزدگان نمیاندیشد.
در روستاهای زلزلهزدهیِ آذربایجان سرمای روزهای پاییز و سوز وحشتبار زمستان فرا میرسد. مردم زلزلهزده گرفتار کابوس مرگبار زندگیِ زمستانی در داخل چادرهای پارچهای هستند. آنها ناامید از زندگی هستند و نمایندگان مردم به دور از هر گونه نگرانی به کارهای روزمرهیِ خود در مجلس شورا ادامه میدهند. دولت درگیر نمایشی برای نشان دادن گسترهیِ قدرت خویش در میدان رقابتهای جهانی است. مردم هم به فکر گذران زندگی خویش هستند. دیگر کسی به زلزلهزدگان نمیاندیشد.
زلزلهیِ روستاهای ورزقان، اهر و هریس فقر وحشتناک مردمی را نشان داد که در یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان زندگی میکنند. این مردم از زلزله آسیب ندیدند، آنها قربانی فقر شدند. فقر مردم هنگام فاجعه آشکارتر شد. مردم روستاهای زلزلهزده همواره پشتیبان و تبلیغاتچیِ دولتی بودهاند که اکنون آنها را فراموش کرده است. دیگر کسی به زلزلهزدگان نمیاندیشد.
عبداله باقری حمیدی
نظرات شما عزیزان:
|